حقیقت روح


روح



- انسان مرکب از جسم و روح
- روح حادث است
- روح و نفس
- روح بعد از مفارقت از جسد
- سؤال قبر
- محل استقرار ارواح

انسان ترکیبی از روح و جسم
انسان به وسیله جسم می جنبد و احساس می کند و با روح می اندیشد و علم، آگاهی، هوشیاری، دوستی، نفرت و اختیار و... را در پرتو شعاع روح می گیرد.
اصل جسم از خاک است و انسان موقعی که بمیرد، جسمش تجزیه شده و به همان عناصر اولیه ای که از آن تشکیل یافته است، تبدیل می گردد.
اگر انسان مشتی خاک زمین را بردارد و در آزمایشگاه تجزیه و تحلیل شیمای کند، می بیند که از تعدادی عناصر تشکیل شده است و اگر همین عملیات را بر قسمتی از جسم انسان اجرا کند، باز هم همان عناصر را در آن می بیند.
شیمیدانان تعداد عناصر جسم انسان را بر شمرده و گفته اند: تعداد عنصر کربن موجود در آن برای 9 هزار قلم سرب کفایت می کند و مقدار فسفریا کربن آن به اندازه ای است که 2 هزار سرچوب کبریت را می توان ساخت و عناصر دیگر از قبیل: آهن، پتاسی، مس، منیزیم، شکر، نمک، گوگرد و... در آن وجود دارد و همگی از جمله عناصر سازنده ی خاک زمین نیز هستند.
اما در باره ی روح باید عرض کنم که همیشه بین دانشمندان و فیلسوفان مناقشه و جدل روی داده است و هیچ کدام تاکنون به نتیجه ی قاطع و روشنی در باره آن نرسیده اند.
اما قرآن کریم، به این سؤال پاسخ می دهد که می توان آن را به عنوان یکی از معجزاتش به شمار آورد.
(یسألونَکَ عن الروح قل الرُّوحُ من اَمرِ ربئ و ما اُتیتم من العلم الا قلیلاً)_(اسراء:85)
"از تو در باره ی روح می پرسند. بگو روح چیزی است که تنها پروردگارم از آن آگاه است چرا که جز دانش اندکی به شما داده نشده است".
روح از جمله خلقت اسرار آمیز خداوندی است و هیچ کس را به کنه آن راه نیست و جز خداوند، کسی از حقیقت آن اطلاعی ندارد. علم و دانش انسان با توجه به گستره ی کل هستی و علم لایتناهی خداوند، بسیار اندک و محدود است و حتی وسایل کسب چنین علم را هم ندارد. انسان هنوز به راز و حقیقت ماده و محیط مادی پیرامون خود پی نبرده است، پس چگونه می تواند به ساختمان و ماهیت روح که فراتر از ساختمان و ماهیت جهان و غیبی از غیوب الهی است، پی ببرد؟
تنها خبری که ما می توانیم در باره ی روح به دست آوریم، این است که بدانیم: روح در تمام جسم حضور دارد. به او زندگی، تحرک، ادراک، هوش، زکاوت، تفکر، دانش، اراده، اختیار، محبت، کینه و... می بخشد و هرگاه از جسم خارج شود دوباره به همان ماده ی جامد خاموش و مرده، مانند سایر مواد تبدیل می گردد.
بنا بر این روح تنها امتیاز و نشانه برتری انسان در این جهان است و انسان به وسیله روحی که تاز میدان شد و خداوند فرشتگان را وادار کرد تا در برابرش تعظیم کنند و آنچه در آسمان و زمین است به تسخیر او در آورد و او را سرور همه ی موجودات و جانشین خود در زمین قرار داد.
(و اِذْ قالَ رَبّکَ للملائِکةِ اِنّی خالقٌ بَشَراً مَن صلصالٍ من حَمأٍ مسنون فاذا سویتُهُ و نَفَخْتُ فیهِ من روحی فقعوا لَهُ ساجدین)_ (حجر:28-29)
"(ای پیامبر بیان کن) آن زمان را که پروردگارت به فرشتگان گفت: من از گل خشکیده فراهم آمده از گل سیاه شده ی گندیده ای انسانی را می آفرینم. پس آنگاه که او را آراسته و پیراسته کردم و از روح متعلق به خود در او دمیدم. در برابرش به سجده افتید".
دانشمندان اسلامی روح را اینگونه تعریف کرده اند: روح ذاتی است مجرد از ماده و جسمی زنده و نورانی از عالم بالاتر که با این جسم مادی کاملاً مغایرت دارد و مانند جریان ذرات آب در شاخه ی زنده درخت، در بدن جریان دارد. تجزیه و تقسیم نمی پذیرد و تا زمانی که جسم توان ادامه ی حیات داشته باشد به آن زندگی، طراوت و پویایی می بخشد.

روح حادث است
به اجماع مسلمانان، روح حادث است و قدیم نیست. و بعد از اعتدال جسم ظاهر می شود و به آن می پیوندد و هنگام جنین در آن حلول پیدا می کند.
از حضرت عبد الله بن مسعود (رض) روایت هست که: پیامبر خدا (ص) به ما خبر داد که: "خلقت هر یک از شما در شکم مادرش چهل شبانه روز می باشد سپس به شکل (علقه) یا خون بسته تبدیل می شود بعد به چیزی مانند گوشت جویده تبدیل می گردد. سپس خداوند فرشته ای را می فرستد تا روح در آن بدمد و به نوشتن چهار چیز مأمور می شود: رزق و روزی، اجل، عمل و خوشبخت یا بدبخت بودنش را بنویسد. به خدای یکه جز او خدایی نیست، یکی از شما مانند عمل بهشتیان رفتار می کند تا اینکه بین او و بهشت جز ذراعی (یک متر) فاصله نمی ماند نامه ی اعمالش بر او پیشی می گیرند و مانند جهنمیان عمل می کند و بعد داخل جهنم می شود. و یکی از شما همانند دوزخیان عمل می کند تا اینکه بین او و آتش جهنم جز فاصله ذراعی باق ینمی ماند کتاب بر او پیشی می گیرد و عمل بهشتیان را انجام می دهد.
پس وارد بهشت می شود.

روح و نفس
روح و نفس کلمات مترادفند و هر دو یک معنی دارند. خداوند پاک و منزه می فرماید:
(الله یَتَوَفَّی الانفُسَ حینَ موتِها والتی لَمْ تَمُتْ فی مَنامها. فَیُمْسِکُ التی قَضَی عَلَیها الموتَ و یُرسِلُ الأخری اِلی أجَلٍ مُسمی)_(زمر:42)
"خداوند ارواح را به هنگام مرگ انسانها و در وقت خواب انسانها بر می گیرد. ارواح کسانی را که فرمان مرگ آنان را صادر کرده است نگاه می دارد. ارواح دیگری را (که هنوز صاحبانشان اجلشان فرا نرسیده به تن) باز می گرداند تا سرآمد معینی".
(ولو تری إذ الظالمونَ فی غَمَراتِ الموتِ والملائکةُ باسطوا ایدیهم أخرجوا انفسَکم)_(انعام:93)
"اگر ستمکاران را ببینی در آن هنگام که در شداید مرگ فرو رفته اند و فرشتگان دستهای خود را دراز کرده اند (و بدیشان می گویند) خویشتن را رهانید (قالب تهی کنید)".
نفس در هر دو آیه به معنی روح است. خداوند در قرآن کریم از نفس به عنوان نفس اماره، نفس لوامه و نفس مطئمنه یاد می کند و اینها انواع و اقسام نفس نیستند، بلکه از جمله ی صفات اویند.
نفس موقعی که تحت تسلط غرایز و نیروهای فطری و جسمی قرار گیرد صفت نفس اماره به سوء می گیرد:
(وما اُبَرِّئُ نفسی اِنّ النفسَ لأمّارةٌ بالسّوءِ الا ما رَحِمَ رَبِّی)_(یوسف:53)
"من نفس خود را تبرئه نمی کنم چرا که نفس به بدیها و نابکاریها می خواند مگر نفس کسی که پروردگارم بدو رحم کند".
ولی هرگاه به وسیله دین و تحت نظارت آن، تربیت پیدا کند و تزیکه و پاک شود، خود را در حالتی می بیند که انگار رقیبی سرزنشگر در مقابلش قرار گرفته است به نیکی و خیر می گراید و دیگران را به آن فرا می خواند و از شر و فساد متنفر می شود و با هر عمل نیکی احساس را حتی و امنیت می کند و از هر نوع زشتی و گناه بیزاری می جوید.
هرگاه نفس تا این مرحله از بیداری، مراقب و حسابگری، پیش برود و از خیر و نیکی کردن خوشنود و از شر و بدی ناخوشایند گردد با این دگرگونی و تکامل به مرحله نفس لوامه یا ملامتگر می رسد:
(لا اُقسِمُ بیومِ القیامةِ ولا اُقسِمُ بالنّفسِ اللَّوَّامه)_(قیامت:1-2)
"به روز قیامت سوگند و به نفس سرزنشگر سوگند".
هر گاه انسان توانست به جهاد با نفس برخیزد، رسوبات هوی و هوس و شهوت را از آن بزداید، کمبودهایش را بر طرف نماید و نفس خود را به مرحله حقیقت طلبی، نیکی، زیبایی و کمال برساند؛ در واقع به مرحله ای از رشد و تکامل رسیده که خداوند برای بندگانش در این دنیا در نظر گرفته است تا در قیامت شایستگی ملاقات و دیدار او را داشته باشند.
(وَلکنَّ اللهَ حَبَّبَ اِلیکم الایمانَ و زینَّهُ فی قلوبِکُمْ و کَرَّهَ الیکم الکُقرَ والفسوق والعصیان اُولئِکَ هُمُ الرَّاشِدون)_ (حجرات:7)
"اما خداوند ایمان را در نظر تان گرامی داشته است و آن را در دلهایتان آراسته است و کفر و نا فرمانی و گناه را در نظرتان زشت و نا پسند جلوه داده است. فقط آنان راهیابند و بس".
هرگاه انسان به این درجه از تکامل، پختگی و اعتدال برسد، نفسش با آسودگی خاطر به خیر و نیکی عادت می کند.
(یا ایَّتُها النفسُ المطمئِنّةُ ارجِعِی الی رَبِّکِ راضیَةًٍ مرضیة فادخُلی فی عبادی وادخُلی جنّتی)_(فجر:27-30)
"ای انسان آسوده خاطر به سوی پروردگارت باز گرد در حالی که تو خوشنودی و (خداهم) از تو خوشنود است. به میان بندگانم درآی".
اگر انسان، نفس خود را به این درجه نرساند، در واقع زیان و خسارت جبران نا پذیری را بر او وارد کرده است.
(ونفسٍ و ما سَوَّها فالْهَمَها فُجورَها و تقواها قد اَفْلَحَ مَنّ زکّاها و قَدْ خابَ من دساها)_(شمس:7-10)
"و سوگند به نفس آدمی و به آنکه او را ساخته و پرداخته کرده است. سپس بدو گناه و تقوا را الهام کرده است. کسی رستگار می گردد که نفس خویش را پاکیزه دارد و بپیراید. و کسی نومید و ناکام می گردد که نفس خویشتن را پنهان دارد و بپوشاند و (به معاصی) بیالاید".

روح پس از جدایی از بدن
پس از جدایی روح از بدن، مرگ فرا می رسد در چنین حالی هوش و ادراکش همچنان باقی است، صدای کسانی که به زیارتش بروند می شنود و آنها را می شناسد و به سلام آنان جواب می دهد و لذت بهشت و یا درد جهنم را احساس می کند.
این تیمیه (رض) می فرماید: خبرهای زیادی در دست هست که بیان می کند، مرده به وضعیت خانواده و دوستانش در دنیا آگاهی دارد. احوالشان بر او عرضه می شود. آن را می بیند و آنچه نزدش اتفاق می افتد، در می یابد. و به رخداد های نیکو خوشحال می شود و از کارهای زشت رنج می برد.
روایت شده که حضرت عایشه (رض) پس از دفن حضرت عمر (رض) خود را پوشاند و فرمود: آنها (یعنی ابو بکر صدیق و پیامبر خدا (ص)) پدر و همسرم بودند اما عمر (رض) نسبت به من بیگانه محسوب می شود. منظورش این است که او را می بیند.
روایت شده که مردگان در باره ی وضعیت خانواده های خود، از کسانی که تازه به جمعشان ملحق می شوند، کسب خبر می کنند و آنها هم اوضاع و احوال خانواده هایشان را به اطلاعشان می رسانند مثلاً می گویند که فلانی دارای فرزندی شد و فلان با فلان کس ازدواج کرده و...

سؤال قبر
اهل سنت و جماعت همگی اتفاق نظر دارند بر اینکه هر انسانی پس از مرگ، خواه در قبر یا غیر آن، مورد سؤال و باز خواست قرار می گیرد. حتی اگر درندگان او را خورده باشند و یا بدنش سوخته و به خاکستر تبدیل و در هوا پراکنده شده باشد و یا در دریا غرق گشته باشد. از اعمال و کردارش پرس و جو می شود.
اگر خیر باشد پاداش نیک می بیند و اگر شر باشد، گرفتار می گردد و خوشی و عذاب، روح و بدن را با هم شامل می شود. ابن قیم می فرماید:
مذهب سلف و پیشوایان امت بر این است، هرگاه شخصی بمیرد، بعد از آن در خوشحالی یا عذاب بسر می برد و روح و جسم با هم آن را در می یابند و روح پس از جدای از بدن دارای حالت خوش یا دردناک است و گاهی با کالبد خود ارتباط برقرار می کند و به همراه آن مزه ی شادی و عذاب را می چشد. بعد هنگامی که قیامت کبری برپا شود روحها به کالبدهای اولیه خود برگردانده می شوند و برای اجرای فرمان پروردگار جهانیان از گورهایشان به پا می خیزند و مسلمانان و یهودیان و مسیحیان نسبت به معاد جسمانی اتفاق نظر دارند.
در مسند امام احمد بن حنبل (رض) و صحیح ابی حاتم آمده است: پیامبر خدا (ص) فرمود: وقتی که مرده، در گور نهاده می شود، هنگام بازگشت تشییع کنندگان، سر و صدای پاهایشان را می شنود. اگر مؤمن باشد، نماز در طرف سر، روزه در سمت راست و زکات در سمت چپ و اعمال نیک از قبیل: صدقه، صله رحم، احسان وحسنات در طرف پاهایش قرار می گیرند. از طرف سر برای سؤال و جواب پیشش می آیند. نماز گوید: از سمت من راه ورود نداری، از سمت راست می آید، روزه گوید: از سمت من راه ورود نداری. سپس از طرف چپ می آید، زکات گوید: از طرف من راه ورود نداری. بعد از طرف پاها می آید اعمال خیر و صدقه و صله رحم، احسان و حسنات گویند: از طرف ما راه ورود نداری. پس به او گویند بنشین. می نشیند، خورشید در حال غروب کردن بر راو نمایان می گردد پس به او گفته می شود: در باره ی این مردی که در میان شما بود، چه نظر داری؟ چگونه بر او گواهی می دهی؟ می گوید: رهایم کنید تا نماز بگزارم. فرشتگان گویند بعد نماز خواهی خواند به سؤالاتی که از تو می پرسیم، جواب بده. در باره ی این مردی که در میان شما بود، چه می گویی. و چگونه بر او گواهی می دهی؟ پس گوید: محمد (ص) شهادت می دهم که او فرستاده ی خداست و از طرف خداوند حق را آورد. پس به او گفته می شود بر آن (عقیده) زیستی و بر آن مردی و به خواست خدا بر آن هم برانگیخته می شوی. سپس دری از بهشت به رویش باز می شود و به او گفته می شود: این جایگاه توست. و هرچه راخداوند به تو وعده داد، در آن هست. حسرت و شادمانیش افزوده می شود. بعد 7 ذراع به قبرش وسعت داده می شود. نورانی می گردد و جسم به حالت اولیه اش برگردانده می شود و روحش در نسیم پاکی قرار دارد و مانند پرنده ای بر درخت بهشت گردش می کند. فرمود: چنین است فرموده ی حق تعالی:
(یثبِّتُ اللهُ الذین آمنوا بالقولِ الثابت فی الحیاةِ الدّنیا و الآخرة)_ (ابراهیم:27)
"خداوند مؤمنان را به خاطر گفتار استوار هم در این جهان و هم در جهان آخرت ماندگار می دارد".
برای کافران حالتی ضد این گزارش شده است تا جایی که فرمود: سپس گور بر او تنگ و تنگ تر می شود تا جایی که دندان هایش در هم فرو روند. این همان زندگی تنگ و پر اضطرابی است که خداوند می فرماید:
(فاِنّ له معیشةً ضنکًا و نحْشُرهُ یوم القیامة اعمی)_(طه:124)
"زندگی تنگ (و سخت و گرفته ای) خواهد داشت و روز رستاخیز او را نابینا گرد می آوریم".
حافظ در کتاب "الفتح" گوید: ابن حزم و ابن هبیره، معتقدند که سؤال و جواب تنها مربوط به روح است؛ بدون اینکه به جسم بازگردانده شود. علماء با آنها مخالفند و گویند: آن طور که در حدیث ثابت است روح به کالبد یا بخشی از آن بازگردانده می شود و اگر تنها بر روح واقع می شد، برای بدن و جسم اختصاصی نمی ماند و پراکنده شدن اجزای بدن آدمی مانع از سؤال و جواب قبر نمی شود؛ زیرا خدا قادر است، زندگی را به بخشی از جسم بازگرداند و از آن پرس و جو کند. همان طور هم می تواند تمامی اجزای بدن انسان را جمع کند، اگر بگویند که: سؤال و جواب بر روح واقع می شود و هنگام پرس و جو کردن از مردگان، هیچ عکس العمل یا تغییراتی در گور مشاهده نمی شود. مانند ایستادن، نشستن، تنگی و فراخی گور و جز اینها نه در گور و نه در غیر آن مانند افراد اعدامی و مصلوب شده، پاسخشان این است! چنین مسائلی خارج از قدرت پروردگار نیست؛ بلکه در حالت عادی هم می توان مشابه آن را دید. مانند انسان خفته که لذت و درد را در خواب احساس می کند، در حالی که پهلو دستش از آن خبر ندارد و بلکه انسان بیدار هم گاهی نسبت به آنچه می شنود یا می اندیشد، احساس لذت و یا درد می کند؛ بدون اینکه بغل دستی اش چیزی از آن بداند. بنا بر این، درست نیست، احوال حاضر را بر غیب یا وضعیت پس از مرگ را با پیش از مرگ سنجید. ظاهراً خداوند، چشم و گوش بندگان را از مشاهده ی آن باز داشته است. و اعضای ظاهری بدن انسان، توان ادراک و فهم امور ملکوتی را ندارد؛ جز آنچه را خدا بخواهد. آنچه را که جمهور، بیان می دارند، به احادیث پیامبر (ص) ثابت شده است. مانند: "مرده سر و صدای پای تشییع کنندگان را می شنود" یا "با حرکت گور، دنده هایش درهم فرو می رود" و یا "در زیر شکنجه، فریادش به گوش می رسد" یا "بین دو گوشش را می کوبند" و یا "او را می نشانند" که همه ی اینها از جمله ی صفات جسم هایند.

جایگاه ارواح
ابن قیم فصلی نوشته است در مورد دیدگاه دانشمندان در باره ی جایگاه ارواح، بعد به ذکر نظریه ی برتر می پردازد و می گوید: ارواح، در محل استقرار شان، برزخ، دارای درجات متفاوتی اند. بعضیها، مانند ارواح پیامبران خدا (درود و سلام پروردگار بر آنان باد) در "اعلی علیین" یا بهشت اعلی، دارای درجات متفاوتی هستند.
همانطور که پیامبر (ص) در شب معراج آنان را مشاهده فرمود.
بعضیها، همچون ارواح برخی از شهیدان، نه همه، که مانند پرنده ی سبز رنگی در بهشت، به دلخواه خود، می گردند. البته از ورود ارواح برخی از شهیدان به بهشت، بخاطر عدم پرداخت وام و یا قرضی که بر عهده دارند، جلو گیری می شود. از محمد بن عبد الله بن حجش روایت شده که: مردی نزد رسول خدا (ص) آمد و گفت: ای رسول خدا! اگر در جنگ جهاد شهید شوم؛ چه به من می رسد؟ فرمود: بهشت. هنگامی که آن مرد، خواست بر گردد، پیامبر فرمود: الا الدین سارنی به جبریل آنفا. جز وام. که جبرئیل (ع) چند لحظه پیش، آن را به اطلاع من رساند. بعضی دیگر از ارواح در دروازه ی بهشت زندانی اند. در حدیث دیگری آمده: رأیت صاحبکم محسوباً علی باب الجنه" رفیقتان را دیدم که بر درگاه بهشت زندانی بود.
بعضی دیگر از ارواح در گورهایشان زندانی اند. مانند حادثه شخصی که پیش از تقسیم غنایم جنگی، چادری را برده بود، بعد به شهادت رسید. مردم گفتند: بهشت بر او مبارک باد. پیامبر فرمود: سوگند به کسی که جانم در دست اوست، آن چادری که ربوده بود، اکنون در گور، مانند پاره ای آتش، او را در بر گرفته است.
محل استقرار برخی دیگر از ارواح در "باب الجنه" است. ابن عباس (رض) حدیثی روایت می کند که: شهیدان، در هاله ای نورانی بر گنبد خضراء، در باب الجنه به سر می برند و صبح و شام رزق و روزیشان از بهشت می رسد.
اما وضعیت جعفر بن ابی طالب، طوری دیگر است. خداوند به جای دو دستانش، دو بال به او عطا فرمود که به هر نقطه از بهشت بخواهد، پرواز می کند.
برخی دیگر از ارواح در زمین زندانی اند و به جهان برتر، نمی توانند بالا روند. آنها از جمله ارواح پست زمین اند. ارواح پست و ارواح پاک آسمانی، با هم در یک مکان جمع نمی شوند؛ همانطور که در دنیا باهم نبودند. روح های غافلی که در دنیا به فکر جلب دوستی، محبت، شناخت و نزدیکی به پروردگار نبوده اند؛ همچنان پست و زمینی باقی می مانند و هنگام جدایی از بدن، باز همانجا استقرار می یابند.
روح های پاک آسمانی، همانطور که در دنیا غرق محبت و با خدا بوده اند و همواره جهت نزدیکی و انس با پروردگار کوشیده اند، پس از جدایی از بدن به روح های پاک آسمانی و متناسب با خود می پیوندند. انسان در قیامت و بر زخ، با کسی است که دوستش دارد.
و خداوند، در آنجا این ارواح پاک را به همسری یکدیگر در می آورد و روح مؤمن را با نسیمی پاکیزه همراه می کند؛ یعنی روح های پاکیزه همانند شکل خود به سر می برند. روح پس از مفارقت بدن به همردیفان، برادران و یارانشان ملحق می شوند و در آنجا با هم به سر می برند.
بعضی دیگر از روح ها، از جمله ارواح زنا کاران، در میان توره ی آتش می سوزند و بعضی دیگر در رود خانه ی خون شناورند و سنگها را می بلعند.
روح های پاک و خوشبخت و روح های ناپاک و بدبخت در یکجا استقرار نمی یابند؛ بلکه روح هایی صدر نشین بهشتند و روح های هم پست و زمینی اند و آنجا بالاتر نمی روند.
و تو هرگاه کمی در این موضوع و آثار و نشانه های آن بیاندیشی و یا عنایت بیشتری به خرج دهی، دلیل آن را می یابی و دیگر بین آثار صحیحی که در این خصوص آمده، تعارض و نا هماهنگی نمی بینی. هر کدام از این آثار، دیگری را تصدیق می نماید. اما اهتمام اصلی باید، در فهم و شناخت روح و احکام آن باشد. و بدانی که شأن روح با شأن جسم تفاوت دارد.
روح در عین اینکه، در بهشت است، در آسمان نیز هست و با گور خانه و بدن خود در ارتباط می باشد. سرعت انتقال، حرکت، بالا و پایین رفتن و جابجای آن از هر چیزی بیشتر است. و به دو دسته، آزاد و زندانی یا آسمانی ز مینی تقسیم می گردد. و پس از رهایی بدن، در معرض حوادثی چون: سلامتی، بیماری، لذت، ناز و نعمت، درد و نگرانی، حتی بیشتر از آنچه که در زندگی دنیایی داشت، قرار می گیرد. در آنجا هم زندان، درد، عذاب، شکنجه و آزار، بیماری و حسرت وجود دارد و هم لذت، آسایش، رفاه و آزادی.
روح در بدن، شباهت زیادی با کودک در شکم مادر و تولد آن به این دنیا دارد. پس، این روح ها چهار منزل دارند و هر کدم، از منزل پیشین خود بزرگ ترند.
منزل اول: دنیای جنین یا شکم مادر، که دنیای است، تنگ و تاریک با ظلمات سه گانه.
منزل دوم: دنیای که در آن رشد و نمو و انس پیدا کرده و در آن به کسب اعمال خیر ا شر و اسباب خوشبختی یا بدپختی خود، مبادرت ورزیده است.
منزل سوم: دنیای برزخ، که از این دنیای مادی، به مراتب وسیع تر و بزرگتر می باشد و بلکه، نسبت حجم آن مانند نسبت این جهان مادی به دنیای جنین و شکم مادر است.
منزل چهارم: قیامت. و آن عبارت است از بهشت و دوزخ که بعد از آن منزل دیگری وجود ندارد.
خداوند، ارواح را در این منازل، یکی بعد از دیگری منتقل می نماید تا به منزلی برسد که جز او را نشاید. دنیای که برای رسیدن به آن آفریده شده و برای دستیابی به آن تلاش و کوشش نموده است هر یک از این منازل، حکم یا شأن و منزلت خاص و ویژه ای دارد که در مرحله ی دیگری متصور نیست. پاک و منزه است پروردگاری که آفرینش، مردن، زنده کردن، سعادت و بدبختی انسان، همه و همه درید قدرت اوست و بس. آن خدایی که برای علم و دانش، عمل، نیروها و اخلاقشان، آن طور که شایسته باشد، درجاتی بر قرار نمود، همانطور هم برای سعادت و بدبختیشان مراتب و درجاتی قایل شد. شهادت می دهیم که خدایی جز ذات پاک پروردگار نیست، اوست خدای یگانه و بئ همتا. مالکیت همه چیز در دست اوست. سپاس و ستایش او را سزاست. خیر و برکت امور در قبضه ی قدرت اوست. همه چیز به او بر می گردد. قدرت، عزت و حکمت و دانش همه از آن اوست. از همه نظر صاحب کمال مطلق می باشد. راستی و صداقت فرستادگانش را برای مردم روشن می کند و هرچه را که پیامبران آورده اند، حقایقی است که عقلها و فطرت سالم به آن گواهی می دهند و به آن اعتراف می نمایند و هرچه با آن مخالفت بورزد، باطل و بیهوده است.
از خدا خواهیم توفیق ادب
بی ادب محروم شد از لطف رب

مولف: سید سابق

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد